ارسال کننده: محمدی
حجم کتاب: 304 KB
خانه در سکوت فرو رفته بود. اسمان چادر سیاه اش را به سرکشیده بود و
درخشندگی مرواریدها روی آن چشم آدمی را به تماشا وا می داشت. با نگاه کردن
به اسمان و دقیق شدن به آن در شب به تیرگی و مغموم بودن ان می شد پی برد.
در سکوت به اسمان نگاه می کرد،چه شب هایی که در نظرش این اسمان به جای رنگ
سیاهی و تیرگی برای او رنگ روشنی و ارامش داشت......این رمان با پرنیان
ساخته شده است
با تشکر از شما نظر یادتون نره!
بابا کتابارو جار بذار تا بتونیم بخونیم اگه میشه رکسانا رو با فرمت جار بذار مرسی